داستان خوانی را در مزیدی یاد بگیرید
نام داستان سوپرایزی از استرالیا
مدرسه تمام میشود و اریکا به سرعت کتابهایش را توی کیفش
میگذارد و از کلاس بیرون میدود.
امروز یک روز ویژه است. اریکا خیلی هیجان زده است. او به خانه میدود و در مورد عمویش فکر میکند.
او با عمویش یک هفته پیش تلفنی صحبت کرده است. او از استرالیا برمیگردد، و او با خود یک چیز
غافلگیر کننده میآورد اریکا بسیار خوشحال است. او در مورد چیز غافلگیر کنندهای که او عمویش میآورد فکر میکند.
شاید او یک تخته موج سواری میآورد؟ این سرگرم کننده است! من میتوانم یاد بگیرم چگونه موج
سواری کنم. شاید او خشکبار مغز استرالیایی بیاورد؟ اوه، من میتوانم تمام روز خشکبار بخورم.یا
شاید او یک کانگرو بیاورد؟ این خوب نیست. من جایی در اتاقم برای یک کانگرو ندارم
اریکا سرانجام به خانه میرسد. والدینش آنجا هستند، و عمویش هم آنجاست او از دیدنش خیلی
خوشحال است. آنها همدیگر را بغل می کنند و او بالا و پایین می پرد
"عمو، عمو" او فریاد صدا میزند، چه سورپرایز خاصی برای من از استرالیا آوردهای؟
خب عموی او لبخند میزند و جواب میدهد، من برای تو یک زن عموی استرالیایی آوردم .